ما هی میخواهیم بیخیال این شیخ اصلاحات شویم، نمیشود که نمیشود
یعنی تقصیر خود آقای کروبی است. من هر بار که راجع به دبیرکل حزب اعتمادملی مطلب مینویسم، میگویم این آخرین بار است اما انگار شیخ هم همچین بدش نمیآید که ما سربهسرش بذاریم؛ لیسانس الهیات دارد، نمیداند «عربی» به «دول» برمیگردد یا به «خلیج». یک متن دستنویس را هم که دیدیم در مناظره چه جوری خواند. فرق «دیار باقی» و «دیار فانی» را هم که نمیداند. به خیالش آخرت را میگویند دیار فانی! خب؛ وقتی دبیرکل یک حزب همچین باشد، از چیزنامهاش هم خیلی نمیشود توقع داشت.
من حالا میخواهم بگویم یک خبر چه مراحلی را طی میکند تا در روزنامه چاپ شود. یک بار که نویسنده خبر آن را مینویسد و میخواند. بعد جانشین دبیر سرویس، بعد دبیر سرویس، بعد تایپیست، بعدش مصحح، بعد آبدارچی، بعد دوباره میرود برای اصلاح در حروفچینی، بعد سانسورچی، بعد دوباره مصحح، بعد میرود دست صفحهبند، بعد سردبیر مطلب را در صفحه میبیند، بعد ناظر صفحه، در این وسط بچههای قسمت اداری هم گاهگداری مطلب را برانداز میکنند. بعد میرود دست مدیرمسؤول. شد چند نفر؟ 15 نفر. یعنی در چیزنامه کروبی 15 نفر هستند که نمیدانند فرق دیار باقی با دیار فانی چیست! یک احتمال هم البته این است که این بچهها، نه که عاشق چشم و ابروی دبیرکلشان هستند، بیانیههای کروبی را همینطور نخوانده میفرستند برای چاپ، که این احتمال، جدیتر به نظر میرسد، چرا که دیروز «اعتمادملی» بازهم در صفحه اولش یک گاف بزرگ دیگر داد و خیال کرد عباس سلیمی نمین (فرد سیاسی معروف)، همان عباس سلیمی (قاری قرآن) است یا اینکه فکر کرد عباس سلیمی همان عباس سلیمی نمین است و بعد این هوا گزارش نوشت!
یا شیخ! هر کسی که فامیلیاش سلیمی بود، عباس سلیمی نمین نیست. حالا چند تا مثال میزنم ملتفت شوی. مثلا بوش. ما چند تا بوش داریم؟ یکی جورج دبلیو بوش است، یکی جورج بوش پدر است، یکی «BOSCH» است که محصولات لوازم خانگی تولید میکند. یکی هم بوشی است که در اتصالات لوله کاربرد دارد. یکی هم بوش است، یعنی مثلا از جایی دارید رد میشوید بوی یک چیزی شما را دارد خفه میکند، میگویید، بوش مرا خفه کرده یا بوش چقدر گند است. یکی هم بوش است که برادران عَمَلی به بچههایشان وقتی میخواهند بگویند بوس بده، میگویند «بوش» بده. یکی هم پدر- مادرها به بچههای نوزادشان میگویند: بوش، بوش، بوش! خب شیخ! از اینجا به بعد بیشتر دقت کن، بحث یک مقدار تخصصی میشود. مثلا در سایتها خبری میآید با این عنوان: «حمایت بوش پسر از نامزدهای معترض» این خبر را حالا شما فرضا خوشت آمد، خواستی در اعتماد ملی کار کنی. یک وقت تیتر نزنی، «حمایت پسر مدیرعامل شرکت BOSCH از همسران معترض»، این ضایع است. یا مثلا تیتر «علاقه زوجهای جوان به لوازم خانگی BOSCH»، هم همان حکایت سلیمی نمین است. حالا من خیالت را راحت میکنم و برای اینکه هیچ وقت با دیدن اسامی مشابه، دیگر اشتباه نکنی، چندتایی از معروفترین آنها را برایت میآورم.
ما دو تا «نبوی» داریم؛ مرتضی و بهزاد، «خاتمی» هم دو تا داریم؛ «احمد» و «ممد»، «شریعتمداری» هم دو، سه تایی هست، «هاشمی» که تا دلت بخواهد داریم، «باقی» هم سهتایی هست؛ «دیار باقی»، «عمادالدین باقی» و «الباقی». البته ما یک «باغی» هم داریم که با «غین» نوشته میشود. «جزایری» هم در بین آدمهای معروف، چندتایی داریم که هیچ کدامشان البته مثل «شهرام» بامرام نمیشود. «کروبی» البته یکی بیشتر نداریم که همان شیخ خودمان است. در خبرها آمده بود؛ یک قاری قرآن از محسن نامجو شکایت کرده، شیخ ما برداشته تیتر زده: شکایت عباس سلیمینمین از نامجو! حالا باز خدا را شکر ننوشته: «شکایت عباس سلیمی نمین از مجید نامجو مطلق»!
راستی! ما «غضنفر» هم دو تا داریم؛ یکی که قرار بود مارادونا را بگیرد اما ستاره شماره 10 آرژانتین را بیخیال شد، چسبید به بازیکن خودی. یک غضنفر هم جبهه اصلاحات داشت که راه دوری نرویم، حجاریان گفته بودکی بود.
سلام.
استاد هستن ایشون و روزنامشون.... خدا سیب زمینی رو هم از ایشون نگیره.....
یکم زشته این دو تا رو ملت از هم تمیز ندن....
موفق باشین....
خسته نباشی کوچولو! :d
فقط حیف این صفحه های وبلاگ و انرژی که صرف میشه -
که راجع به این مردک دیوانه احمق کروبی مطلب نوشته بشه
باور کنید این قدری که دوستان هم فکر و هم خط کروبی از این کم عقل دوری میکنند
و بذشان میاد - شاید بقیه این قدر لزش متنفر نباشن